زودرفتـــــــــی گلم
بــــــــــه یادتو
سلام دوستان عزيز دل نوشته هاي من همه درغم هجر كسي است كه روحا به من نزديك وجسما دورازمن وقابل دسترسي نيست كسي كه باتمام وجودم ميپرستمش ودوستش دارم وبا ياد وخاطراتش شب وروزم را سپري ميكنم ومن سالهاست دروصفش ازصميم قلب با تمام وجودم ،تاروپودم مينگارم تا شايد بتوانم اندكي ازعلاقه وعشق خود نسبت به او به دنيا ودنيائيان ثابت كنم . امشب پر ازبغضم. . .اونقدر پر که دلم میخوادسرمو آروم روشونه هات بذارم وهمه اشکایی رو که وقت خداحافظیامون نگه داشتم بریزم وتومثل همیشه نگران حال من واشکام بادلگرمیات آرومم کنی ودرگوشم اروم بگی که درست میشه ومنم باتمام وجودم حس کنم که چقدر خوبه شونه های یه نفر فقط تکیه گاه گریه های خودت باشه و چقدرمیتونی خوشبخت باشی وقتی همین یه نفر هرکاری میکنه که تو فقط بخندی. . . یکی از لذتهایی که دیگه ندارم اینه که... منو ببینه خودش وقت بگیره و به زور ببرتم...
گاهی اوقات نه ! همیشه ، نیاز داری به یه آغوش بی منت که تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه ، بهت بگه هستم تا ته تهش . . .
آغوش تو سایه گاه خستگی من است آغوشی که میدانم همیشه به روی من
باز است و من لحظه به لحظه ی زندگیم
را به امید آرمیدن در آغوش تو سپری میکنم
دستهای من غرق التماسند
برای در آغوش گرفتن تو . . .
تو لحظه شماری میکنم . . کاش میشد هیچکس تنها نبود يه شب خوب تو آسمون يه ستاره چشمك زنون خنديد و گفت كنارتم تا آخرش تا پاي جون، ستاره ي قشنگي بود آروم و ناز و مهربون ستاره شد عشق منو منم شدم عاشق اون، اما زياد طول نكشيد عشق من و ستاره جون، ماه اومدو ستاره رو دزديدو برد نامهربون ، ستاره رفت با رفتنش منم شدم بي همزبون، حالا شبا به ياد اون چشم مي دوزم به آسمون ، دلم مي خواد داد بزنم (اين بود قول و قرارمون؟ تو رفتي و با رفتنت نذاشتي حتي يك نشون، دوستت دارم ستاره جون تا آخرش تا پاي جون
دلبری٬ با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل٬ سنگدل نشنید و رفت گفتمش: ای دلربا دلبر٬ ز دل بردن چه سود؟ از ته دل٬ بر من دیوانه دل خندید و رفت دنبال کســـی میگردم که توی بهار زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
اینجا دلیست کوچک امشب دلم پر است از دلتنگی روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی ، ای خورشید خاموش نشدنی ،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست ،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت ،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت ،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی ای که با تو یک نفس عاشقم میگویم که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را ، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است ،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو لمس کن کلماتی را ٬ وقتی ابرهای سیاه بر روی ماه می نشستند احساس تنهایی و سیاهی در من بیشتر می شد… …کاش هر چه زودتر این شب بی پایان ، پایان داشت. سکوتی سرد در تنهایی و درد در قلب آسمان دلم احساس می شد… ، چون ابرهای سیاه روی آن را پوشانده اند… شبانه شود…همان بهتر…
لحظه ی قشنگیه وقتی اونی که دوسش داری
تو این هوای سرد... سرما خوردم...
لحظه به لحظه چِـــکم کنه..
حالمو بپرســـه..
صد تا دکتر پیشنهاد بده و وقتی خونسردی
هزار تا خوردنی مفید برام آماده کنه..
وقتی تب دارم...می خوابـــــم...
کنارم باشه و نگرانـــــ و بیــدار...
وقتی با کابوس از خواب می پرم...
به آغـوشش پنــاه ببرم ....
بگه آرومــــ بــــــاش ..مــــن اینجــــام...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و باراني
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
هستم تا آخرش . . .
عاشقتم بدجور . . .
توهم رو کنی بهش و بهش بگی منم هستم همینجا توی قلبت تا ابد . .
منی که خسته از دست خنجر روزگارم برای رسیدن به آرامش در کنار
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …
بگم:
میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه: نیم ساعت دیگه کجا باشم؟؟؟
توی تابستون که زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
بگــم:
میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هر جا شد قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه:
ناهار اونجایی که من میگماااا
توی پاییز زنگ بزنــم بدون هیچ دلیل
بگم:
میای صدای ناله ی برگای سعدآباد رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیاریااا
توی زمــستون زنگ بزنم بدون هیچ دلیل
بگم:
چنارای ولیعصر منتظرن با یه عالمه برف،
بعد با تردید بپرسم: میای کــه؟
در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم فقط
یه لنگه من یه لنگه تو...
سر اینکه دستای گره شدمون توی
جیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم
ولی پر از غم
که نمیداند با روزگار چه کند
چگونه تحمل کند
غصه ها را
غم ها را
دلتنگی ها را
به چه دلخوش کند
به این روزگار
به مردمش
به چه
درست است این سوال دلم است که می پرسد
چرا باید چنین باشد
که زمانه باعث شود این دل کوچک پر از غم باشد
به چه دلخوش باشد
به کسی که یارش شود
ولی در اوج سختی رهایش کند
عاشق شود
به عشقی که با نگاه به دل دیگر دوباره عاشق می شود
به که بگویم
این دل خسته است
خسته از روزگار و از ادم هایش
خدایا تو فقط هستی که همیشه کنارم بودی
پس به تو امید میبندم
خدایا دوست دارم
تو فقط هستی که همیشه کنارمی
خدایا
پر از ندیدن
ندیدن
کسی که برایم شده زندگی
میدانی وقتی شدی زندگیم وقتی شدی همه چیزم
وقتی که که دلتنگت میشم
بغضم میگیره قلبم میگیره
دوست دارم همان لحظه با تمام وجود اشک بریزم
کجایی که ببینی این دل کوچک چطور برای دیدنت پر میکشه
چطور برای دیدنت لحظه شماری میکنه
چرا نمی آیی تا ببینی
چطور دلم برات پر میکشه
اره
من دوست دارم
شاید نتونم داد بزنم و بگم دوست دارم
اما در دلم غوغاست
این غرور لعنتی نمیزاره داد بزنم
به همه بگم اره دلم
برای تنگ شده
دوست دارم
وقتی بهت میگم کجایی
باز میگی چی شده
ولی نمیدانی دلم چقدر برایت تنگ
شده
چرا نمیتونم حرف دلمو بگم
دلم برایت تنگ شده
ای غرور لعنتی نمیزاره حرف دلم را بگم
ای کسی که شدی همه زندگیم
دوست دارم
و دلتنگت هستم
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان
همچو یک رود که آرام میگذرد
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی
همنفسمی،
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،
چه با شوق میخوانم چشمانت
گفتی دستهایم گرم است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
.
شب بود ، شبی که تصویری سیاهتر از گذشته ها داشت
شبی که مهتابش در پشت ابرهای سیاه به خواب رفته بود.
شبی که گهگاهی ستاره های نادری در آسمان سیاه و ابری می درخشیدند .
ستاره هایی که نوری نداشتند…
شب سوت و کور شده بود ، بدون مهتاب ، بدون ستاره!
ابرها به آرامی از کنار ماه می گذشتند…
شب نمی گذشت ، بی پایان بود
سیاهی شب…تنهایی مرد همیشه تنها !
ستاره ها درد مرا نمی فهمند ، مهتاب خاموش مانده است
تنها امیدم به مهتاب بود اما…
حالا به چه کسی بگویم درد دلم را در این شب غریبه!…
ستاره ها هر کدام در آسمان برای یک دل هستندو برای هزار چشم چشمک می زنند …
من دلم می خواهد درد دلم را برای کسی بگویم که یک دل و یکرنگ باشد اما!..
پس همان بهتر که درد دلم درونم بماند و تبدیل به بغض شود و در آخر سر بغضم تبدیل به همان گریه
بغلت می کنه و دستاشو حلقه می کنه دورت
و نفسای گرمش می خوره به گردنت و آروم زیر گوشت زمزمه می کنه:
"دوستت دارم"